امام خميني (ره) در اواخر قرن بيستم با توليد منطقي از دين موفق شد يك نهضت الهي با تكيه بر اسلام ناب محمدي برپا كند كه در جهان اسلام از آن به عنوان انقلاب اسلامي و در غير جهان اسلام به عنوان «الهيات رهايي‌بخش» ياد مي شود.اين منطق ، منطق علي (ع) در حكمراني بود.
توده‌هاي وسيعي از ملت ايران به اين نهضت پيوستند و در تظاهرات ميليوني سال‌هاي 56 و 57 نشان دادند اين منطق از دين را قبول دارند و آن‌را پشتوانه منطق انقلاب قرار دادند.
حكمراني جديد براساس مدل مدينه‌النبي در ايام حكومت‌داري پيامبر اعظم در مدينه و نيز منطق امام علي (ع) در ايام حكومت‌داري در كوفه تئوريزه شد و نام آن «جمهوري اسلامي» گذاشته شد. لذا ملت ايران در سال‌هاي نخستين نهضت اسلامي امام خميني (ره) فرياد استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي سرداد و اين فرياد را در بهمن 57 و 12 فروردين سال 58 ثبت كرد. ملت آن‌را به صورت يك رفراندوم عظيم در تاريخ معاصر به ثبت رساند.
كساني كه پس از رحلت پيامبر (ص) با ناديده گرفتن وصاياي او و به‌ويژه بيانيه قرآني او در «غدير» انحرافي در حكمراني نبوی پديد آورند ، در شكل‌گيري منطق حكمراني «اموي» و «عباسي» سهيم بودند . امام علي (ع) با 25 سال سكوت و سپس پس از رجوع امت به او و بيعت با او تلاش كرد جلوي اين انحراف را بگيرد.اما سه جنگ داخلي «قاسطين»، «ناكثين» و «مارقين» نگذاشت او به اين هدف بزرگ نايل شود. لذا تمدن اسلامي بدون امامت در بستر خلافت شكل گرفت و اين تمدن عقيم بود و نتوانست در جنگ‌هاي صليبي و پس از آن در هنگامه شكل‌گيري «مدرنيسم» و تمدن جديد غرب تاب آورد.
قدرتي كه به نام اسلام شكل گرفته بود چند پاره شد و رسيد به جايي كه امروز رسيديم.هر تكه از خاك اسلام عرصه تاخت و تاز كفار و مشركين و ملحدين گرديد.
انقلاب اسلامي پاياني بر اين فروپاشي است. اگر در صدر اسلام ، مردم پاي جريان اصيل و معصوم اهل بيت پيامبر (ص) مي‌ايستادند كار به اينجا نمي‌رسيد. حضرت علي (ع) پايه هاي محكم يك تمدن الهي را با منطق نبوی پي‌ريزي مي‌كرد و مسير تاريخ بشر را به نفع نهضت انبيا و اولياي الهي تغيير مي‌داد.
اكنون همان فرصت غدير، فرصت عاشورا پديد آمده است.امام خميني (ره) با منطق عدالت‌خواهي امام علي (ع) در نهج‌البلاغه و با منطق پيروزي خون بر شمشير امام حسين (ع) در كربلا جرقه انقلاب را در قلب ملت ايران زد.ملت به او لبيك گفتند.
علي (ع) در كوران سه جنگ خانمانسوز داخلي در هر فرصتي نقشه راه تمدن‌سازي اسلامي را با يك تجربه كوتاه معصومانه از حكومت‌داري ، بيان كرده است.
نهضت بازگشت به اسلام در دو قرن اخير كه توسط علماي بزرگ مصر و ديگر بلاد اسلامي نتوانست شكل عملي به خود بگيرد به خاطر اين بود كه از يك پشتوانه عملي و يك نظريه حكمراني تهي بود. اگر اين نهضت توام با نهضت بازگشت به «نهج البلاغه» و كشف منطق علي در حكمراني مي‌شد قطعا به پيروزي مي‌رسيد.
حكمراني بدون سیره و منطق علي (ع) يا به سكولاريسم منجر مي‌شود يا به سلفيت و داعشي‌گري مي‌رسد.
ما امروز در جهان اسلام با اين دو پديده خطرناك و انحرافي روبه‌رو هستيم كه امام (ره) از آن به عنوان اسلام آمريكايي ياد مي فرمايند.
*
انقلاب اسلامي همواره در داخل با خطر خوانش‌هاي التقاطي ليبرالي با طعم تلخ كفر، نفاق و شرك روبه‌رو است.اين خوانش‌ها طي 40 سال گذشته با حمايت آمريكا و رژيم صهيونيستي درصدد پايين كشيدن پرچم حكمراني علوي در ايران برآمدند اما در نبرد نرم و سخت شكست خوردند و اكنون هم در بدترين شرايط درصدد هستند چندباره تجديد سازمان كنند و در جبهه كفر نگذارند اين پرچم برافراشته بماند. ترس آنها اين است كه اين نهضت تا ظهور حضرت حجت (عج) زنده بماند و اين پرچم را به صاحب اصلي آن بسپارد.
نهضت امام (ره) اكنون با درايت مقام معظم رهبري با پيروزي‌هاي شگرف و غلبه بر دسايس آمريكا در منطقه و جهان اكنون به صورت يك «جنبش مهدوي» درجهان ظهور كرده است.
هر كس در هر جاي دنيا بخواهد با ستم جهاني و استبداد آمريكا و صهيونيسم جهاني مبارزه كند و عدالتي برپا كند گوشه چشمي به ايران ونهضت امام (ره) دارد. دليل خصومت‌ورزي استكبار جهاني با ملت ايران اين است كه پايه اصلي مشروعيت مردمي ، در كشور روي شانه‌هاي نيرومند ملت استوار است.
دولت آقاي رئيسي يك فرصت بزرگ براي تعميق عدالت اجتماعي در جامعه براساس نسخه امام علي (ع) در نهج‌البلاغه است.
كساني كه به ناحق طي 4 دهه گذشته در ایران از «قدرت» به «ثروت» رسيده‌اند يا به عكس از «ثروت» به «قدرت» رسيده‌اند ! تداوم حضورشان دردولت و بدنه آن سمّ حكمراني علوي است.
مردم بايد طعم شيرين حكمراني علوي را با اجراي عدالت ، پرهيز از اقتدارگرايي و انحصارطلبي و نيز حق‌مداري و حق‌طلبي حس كنند .
مجموعه تحركات دولت در هشت ماهه اخير اميدواركننده است اين روند بايد تداوم يابد. رئيسي سعي مي‌كند مرام و منش دولت را به خط حكمراني علوي نزديك كند.
دولت رئيسي بايد فقر و فاصله طبقاتي را در برنامه هفتم توسعه ، با منطق «مساوات» و «مواسات» علوي از بين ببرد. اين نياز به «تئوري» و «نظريه» دارد.كساني كه 6 برنامه توسعه را در 40 سال گذشته طراحي و اجرا كردند نمي‌توانند در ترسيم خطوط برنامه هفتم مشاركت كنند. چون ناكارآمدي خود را در اين امر نشان داده‌اند.
بايد خطوط برنامه هفتم توسعه را با اين هشدار علي (ع) به كارگزاران نوشت : «خدا را خدا را در رسيدگي به طبقات ضعيف و محروم!»
برنامه هفتم توسعه بايد در قاب بيانيه گام دوم ديده شود و مدل‌هاي آن به تقويت انقلاب در داخل، منطقه و جهان شود. اين امر ممكن است چراكه اگر اجراي عدالت و حق‌مداري و حق‌طلبي را اراده كنيم خداوند حتما به اين رويكرد كمك مي‌كند.
*
رهبر انقلاب اسلامي ديروز سياست‌هاي كلي تامين اجتماعي را وفق بند يك اصل 110 در 9 بند به قوا اعلام فرمودند : رهبري به قوا تكليف كردند طرح‌ها و برنامه‌هاي كلان كشور بايد پيوست تامين اجتماعي داشته باشد  و نيز فرمودند : براي برطرف‌ساختن فقر و محروميت و حمايت از اقشار و گروه‌هاي هدف بايد يك نظام تامين اجتماعي به صورت جامع ، يكپارچه، شفاف و كارآمد ، فراگير و چند لايه در كشور مستقر شود.
اجراي سياست‌هاي كلي نظام در برنامه‌ريزي و در بودجه‌بندي و بودجه‌ريزي گامي به سوي حكمراني علوي است. بايد اين نوع حكمراني را در تئوری و عمل تحقق بخشید.