رسول منتجبنیا که سابقه عضویت در حزب جمهوری اسلامی را دارد، با تشریح سیر فعالیت این حزب، بیان کرد که امام خمینی(ره) معتقد بود که معلوم نیست آینده این حزب به کجا بینجامد.
ر
به گزارش ایسنا، رسول منتجبنیا فعال سیاسی اصلاح طلب، سابقه عضویت در حزب جمهوری اسلامی به عنوان عضو ذخیره شورای مرکزی، نمایندگی در دوره اول تا سوم مجلس شورای اسلامی و همچنین حضور در مجمع روحانیون مبارز را دارد و به همین دلیل از نزدیک شاهد وقایع و تحولات سیاسی در دهه اول انقلاب اسلامی بوده و در این زمینه نقش آفرینی کرده است. او همچنین قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی بود و پس از جدایی از این حزب، در حال حاضر دبیرکل حزب جمهوریت ایران اسلامی است.
به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در گفت وگو با این فعال سیاسی باسابقه، وقایع سیاسی دهه اول انقلاب، دیدگاه امام (ره) درباره فعالیت حزبی و تاسیس، فعالیت و تعطیلی حزب جمهوری اسلامی پرداختیم.
منتجبنیا در این گفت وگو با مرور فعالیتهای حزبی در ابتدای انقلاب و بررسی چگونگی برهم خوردن فضای سیاسی کشور به دلیل فعالیت مسلحانه منافقین، اظهار کرد: در ابتدای کار که منافقین دست به اسلحه نبرده بودند، آنها وارد بحثهای سیاسی شده بودند و میخواستند رقابت سیاسی کنند، ولی وقتی متوجه شدند که توان رقابت ندارند، متوسل به اسلحه شدند.
وی درباره تاسیس مجمع روحانیون مبارز گفت: پس از موافقت امام خمینی (ره) با تاسیس مجمع روحانیون مبارز، برخی از بزرگان اعتراضهایی کردند که چرا امام(ره) اجازه دادند که یک تشکیلات روحانی جدید تشکیل شود.
این فعال سیاسی همچنین با بیان خاطرات مختلفی، وقایع منجر به تعطیلی حزب جمهوری اسلامی را شرح داد.
متن کامل این گفت وگو به شرح زیر است:
امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی چه دیدگاهی نسبت به فعالیت حزبی داشتند و حزب در نظر امام(ره) چه جایگاهی در یک نظام اسلامی دارد؟
سوال خوبی هست که امام خمینی (ره) با مسئله تحزب تا چه اندازه موافق بود. امام (ره) با ویژگیهای مثبت تحزب به شدت موافق بود. امام(ره) خودش شخصیت تشکیلاتی داشت. دوستانی که نجف خدمت حضرت امام (ره) بودند مکرر نقل میکردند که امام (ره) همه شب به زیارت امیرالمومنین (علیه السلام) مشرف میشدند منتها در یک ساعت خاص و دقیقه خاص. یکی از نزدیکان امام (ره) میگفت که ما میتوانستیم ساعت خود را با زیارت امام تنظیم کنیم. دوران جوانی امام و نقش آفرینی در مسائل سیاسی و پیگیری قضایای مرحوم مدرس و دیگران همه نشان داد که امام یک شخصیت کاملا سیاسی و تشکیلاتی و منظبط بود.
یک جمله غلطی از قدیم میگفتند که نظم علما در بینظمی است ولی امام (ره) عملاً با این حرف غلط مقابله و نظم را در زندگی خودش کاملا محقق کرد و همین حرکتی (نهضت انقلاب اسلامی) هم که آغاز کرد و به سرانجام رساند، دلیل بر این است که ایشان یک عنصر کاملا تشکیلاتی و منظم بود هرچند که اسم حزب را روی خودش نگذاشت. امام خمینی (ره) خود را در جایگاهی فوق حزب میدانست و در قالب یک حزب نمی گنجید. امام (ره) اساساً با نظام تک حزبی به شدت مخالف بود و به همین دلیل با حزب رستاخیز که حزب حکومتی بود و مردم را وادار میکردند که عضو آن حزب شوند، به شدت مقابله میکرد.
بنابراین امام خمینی(ره) جنبههای مثبت حزب را داشت. جامعه هم امام (ره) را به رهبری پذیرفته بود و چنین شخصیتی باید در جایگاه و افقی قرار بگیرد که همه زیر مجموعه او باشند و همه از او تبعیت کرده و در یک قالب و پوسته نگنجد. برای امام (ره) مردم و انقلاب مهم بود و ایشان به دنبال انسجام همه مردم بود. امام خمینی (ره)جمله معروفی داشت که «همه با هم باشند». ایشان به شدت از دو قطبی کردن جامعه و مرزبندیهای غلط مخالف بود و میگفت هم دست به دست هم بدید و این خط و آن خط نباشد نه به این معنا که تفکر و اختلاف فکری وجود نداشته باشد بلکه امام خمینی (ره) با جبههگیریها و مرزبندیهایی که بعد از حیات ایشان بوجود آمد، مخالف بود.
من چند ماه قبل از فوت مرحوم آقای هاشمی ملاقاتی با وی درباره تحزب در کشور و تقویت فعالیت حزبی جلسه داشتم و به ایشان گفتم شما از ابتدای پیروزی انقلاب حزبی بودید و حزب تشکیل دادید. ایشان خندید و گفت که نه، ما قبل از پیروزی انقلاب دنبال حزب بودیم و با دوستانمان تصمیم گرفتیم قبل از پیروزی انقلاب، حزب جمهوری را ایجاد کنیم و با حضرت امام (ره) هم مشورت کردیم که ایشان گفتند کار خوبی است ولی صبر کنید تا انقلاب به پیروزی برسد بعد حزب تشکیل دهید. بنابراین امام (ره)با تحزب موافق بود ولی با تک حزبی مخالف بود چون معتقد بود نظام تک حزبی به استبداد و دیکتاتوری میانجامد. امام خمینی(ره) با چند قطبی کردن جامعه مخالف بود در عین حال که تکثر آرا و تعدد سلایق را به به عنوان یک واقعیت اجتماعی می پذیرفت.
آقای هاشمی گفت که ما قبل از پیروزی انقلاب دنبال تشکیل حزب بودیم ولی حضرت امام (ره) گفتند صبر کنید تا انقلاب به پیروزی برسدما سال ۶۷ ما درصدد برآمدیم تا مجمع روحانیون مبارز را تشکیل بدهیم البته دو سال قبل از آن مجمع روحانیون را به صورت غیررسمی تشکیل داده بودیم. ما کمتر از ۱۰ نفر بودیم که جلساتی داشتیم و در استانهای مختلف روحانیون را شناسایی میکردیم ولی اعلام رسمیت نکرده بودیم تا زمانی که شرایط فراهم شد و آقای کروبی و دوستان دیگر را قانع کردیم که مجمع را تاسیس کنیم و آقایان هم رفتند و با حضرت امام (ره) مشورت کرده و ایشان هم به شدت حمایت کردند. یک نفر از موسسین مجمع که اسم نمی برم، نقل کرد که خدمت امام (ره)گفتیم که ما درصدد برآمدیم یک تشکیلات روحانی جدید تاسیس کنیم به دلیل اینکه افراد جامعه روحانیت مبارز به هر حال مقداری مسن شدهاند. تا ما این مساله را مطرح کردیم، امام خمینی(ره) گفتند حتما تشکیل بدهید. ایشان معتقد بود که ایجاد این تشکیلات جدید نشانه اختلاف نیست. امام (ره)حتی گفتند همان مبلغی که به جامعه روحانیت کمک می کنیم، به شما نیز کمک خواهیم کرد البته برخی از بزرگان اعتراضهایی کردند که چرا امام اجازه دادند که یک تشکیلات روحانی جدیدی تشکیل شود و همان جامعه روحانیت را تقویت میکردند.
ما در انتخابات دوره سوم مجلس شورای اسلامی لیست دادیم که برخی اعتراض کردند. ما در مجمع روحانیون مبارز نامهای خدمت امام نوشتیم که ما با مشورت حضرت عالی و کسب تکلیف مجمع روحانیون را تاسیس کردیم ولی بعضیها انتقاد کرده و معتقدند که تاسیس این تشکیلات روحانی جدید موجب اختلاف شده است و بهتر بود که یک تشکیلاتی صنفی به نام روحانیت فعالیت میکرد. الان اگر احساس میکنید که اگر ادامه فعالیت مجمع روحانیون موجب اختلاف است، ما آن را منحل و تعطیل کنیم. امام (ره) با دست خط خودشان نامه نوشتند که نقل به مضمون این بود که ایجاد تشکیلات جدید به معنای اختلاف نیست. ایشان نوشتند که با شناختی که من از روحانیون دارم، میدانم که علما با هم اختلافی ندارند و اختلاف سلیقه هیچ اشکالی ندارد و مجددا ایجاد مجمع روحانیون را تایید کردند.
امام (ره) گفتند که حتما مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دهید و ما حمایت مالی میکنیم
بنابراین امام (ره) با اصل تشکیلات و اصل تحزب موافق بودند به خصوص با آن جنبههای اثباتی تحزب از جمله نظم و ترتیب، تعهدپذیری و آگاهی دادن و آگاهی بخشی که لوازم حزب است.
فضای حزبی ابتدای انقلاب چگونه بود؟ چه احزابی در کشور دست بالا را داشتند؟
حزب جمهوری اسلامی به عنوان اولین حزب در کشور تشکیل شد و طبیعی است که در راس این حزب هم افرادی بودند که تقریبا اکثریت شورای انقلاب را تشکیل می دادند و به امام(ره) نزدیک بودند. این حزب توانست در جامعه نقش اول را بیافریند و همین مسئله موجب شد که آقای بنی صدر علیه حزب جبههگیری و مخالفت کند و آن تعابیر و برخوردها را شروع کند. یادم هست که وقتی حزب جمهوری اسلامی به مناسبتهای مختلف فراخوانی میداد، جمعیت میلیونی وارد صحنه میشدند یعنی این حزب در جامعه برای خودش جا باز کرد و با وجود مخالفت بنی صدر و طیفاش و همچنین منافقین، مردم را به خود جذب کرد.
با این حال این طیفها فضای سیاسی با نشاطی که به وجود آمده بود و حزب جمهوری در حال تقویت آن بود را به فضای ناامن تبدیل کرده و اسلحه به دست گرفتند. در حالیکه امام(ره) می فرمود اسلحه را زمین بگذارید و بحث کنید و فعالیت سیاسی داشته باشید. ما شاهد بودیم این گروهها در مقابل دانشگاهها تریبون میگذاشتند و نشریاتشان را توزیع میکردند و در بعضی از شهرها اصلا نیروهای خط امامی در اقلیت قرار گرفته بودند ولی وقتی به ترور و انفجار روی آوردند، طبیعی بود که فضا تغییر پیدا کرد ولی حزب جمهوری اسلامی همچنان به فعالیت خودش ادامه داد و کنگره برگزار کرد. من از اول تاسیس حزب، عضو آن بودم. مجلس شورای اسلامی کانونی داشت به نام کانون حزب جمهوری اسلامی که رئیسش مرحوم آیتالله هاشمی بود. آنجا من و آقای فاضل هرندی را پیشنهاد دادند که در کنگره کاندیدا شویم و هر دو رای آوردیم. آقای هرندی عضو ثابت و من عضو ذخیره شدم و در جلسات شورای مرکزی شرکت میکردیم.
انفجار دفتر حزب دلیل بر این بود که این قدرت حزب و نفوذ حزب، دشمنان یا رقبای خود را عصبانی کرده بود که دست به چنین جنایت تاریخی زدند.
مهمترین رقبای حزبی جمهوری اسلامی چه احزاب یا جریانهایی بودند؟
در ابتدای کار که منافقین دست به اسلحه نبرده بودند، آنها وارد بحثهای سیاسی شده بودند و میخواستند رقابت سیاسی کنند ولی وقتی متوجه شدند که توان رقابت ندارند، متوسل به اسلحه شدند. آقای بنی صدر و مجموعههای نزدیک به بنیصدر هم مقابل حزب جمهوری اسلامی بودند تا زمان که عدم کفایت بنیصدر تصویب شد.
یک نوع رقابت نامرئی هم بین حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب وجود داشت که ترکیبی بودند از گروههای انقلابی که قبل از انقلاب فعالیت داشتند که بعد از انقلاب تعدادی از آنها به سپاه و تعداد دیگری به نهادهای مختلف رفتند. وقتی امام (ره) فرمود یک جا را انتخاب کنید، آنها به ظاهر استعفا کردند ولی همچنان این رقابت بود تا در درون خود سازمان هم اختلافی بین نیروهای راست و نیروهای چپ و بینابین ایجاد شد و کار آنها به انحلال کشید. سازمان مجاهدینی که بعدها توسط آقای بهزاد نبوی و محمد سلامتی تاسیس شد، متفاوت از آن سازمان مجاهدین اول انقلاب بود.
یک نوع رقابت نامرئی بین حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب وجود داشتنیروهای ملی مذهبی هم بودند که در دوره اول مجلس با آنها در کمیسیونهای مجلس همکاری داشتیم اما اواخر یک مقداری تندرویها شروع شد. برخی نیروهای رادیکال توهین میکردند که وقتی آقای هاشمی متوجه میشد، تشر میزد و منع میکرد. برخی از ملیمذهبیها هم تندوری کردند. یعنی هر دو طیف تندروی کردند. از آن نیروها میشد بهتر استفاده کرد و اگر هم خودشان تحفظ میکردند و هم نیروهای انقلابی با اینها تند برخورد نمیکردند، میشد از آنها هم به عنوان عقلا و نخبگان جامعه استفاده کرد.
مجلس اول شورای اسلامی تا چه اندازه در اختیار حزب جمهوری بود؟
مجلس اول، مجلس جامعی بود و سلایق مختلف سیاسی در مجلس حضور داشتند. حزب جمهوری حضور داشت. گروههای دیگری مثل طرفدار بنی صدر بودند. حتی بعضی از نمایندگان در مجلس بودند که به احتمال قوی با منافقین رابطه هم داشتند. نهضت آزادی بود و میشود گفت در واقع مردمیترین دوره مجالس بعد از انقلاب، مجلس اول بود و از همه فرقهها و گروهها حضور داشتند و سلایق مختلف مطرح میشد. ما در مجلس صحبت کرده و از انقلاب دفاع میکردیم. یک آقایی هم با سلیقه دیگری میگفت این توده نفتیها بر کشور مسلط شدهاند.
من یادم است یکی از آقایان که اسم نمیبرم و سلیقه دیگری با ما داشت، پشت تریبون رفت و از وقت نطق قبل از دستورش استفاده کرد و همه انقلابیون را متهم کرد که انقلاب در اختیار شوروی است و همه را از امام (ره) گرفته تا سطوح پایینتر را متهم کرد. در مقابل هم دو نفر بلند شده و سر صدا کردند ولی آقای هاشمی به آن دو نفر گفت که بنشینید زیرا نماینده از وقت خود استفاده میکند و شما هم وقت بگیرید و جوابش را بدهید. سپس خطاب به آن نماینده پشت تریبون گفت که آقا بفرمایید و ادامه دهید. این سعه صدر وجود داشت ولی این فضا را بر هم زدند.
یک آقایی در مجلس همه انقلابیون را متهم کرد که انقلاب در اختیار شوروی است و همه را از امام (ره) گرفته تا سطوح پایینتر را متهم کردبه نظر شما حزب جمهوری یک حزب حکومتی بود؟
به این معنا که وابسته به حکومت باشد نه ولی همه یا اکثر عناصر موثر در شورای انقلاب هم حضور داشتند. به هر حال شهید بهشتی بعد از امام (ره) نفر اول بود و حرف اول و آخر را میزد یا آیت الله خامنه ای، مرحوم آیت الله هاشمی و آیت الله موسوی اردبیلی کسانی بودند که در صف اول انقلاب بودند و آنها حزب تشکیل دادند. همانطور که عرض کردم، آیت الله هاشمی گفت که قبل از انقلاب میخواستند حزب تشکیل دهند.
حزب جمهوری اسلامی مثل بعضی از احزاب حکومتی یا احزاب دولتی نبود بلکه شخصیتهای حزب، شخصیت دو منظوره و دو جانبه بودند و هم در انقلاب نقش اول را داشتند و هم حزب و تشکیلات راه انداختند. افرادی مثل آیت الله بهشتی، آیت الله هاشمی و آیتالله خامنهای قطعاً نزدیکترین افراد به امام خمینی (ره) بودند.
وقایع مربوط به اختلاف حزب جمهوری و بنیصدر یکی از مهمترین وقایع سیاسی دهه اول انقلاب است. حزب جمهوری اسلامی توانست از نزدیکی با امام خمینی(ره) برای مخالفت با بنیصدر استفاده کند؟
چهرههای شاخص حزب تلاش کردند تا جریان بنیصدر در برابر امام و انقلاب قرار نگیرد ولی متاسفانه هم خود بنیصدر و هم طیفی که اطراف او بودند و همچنین منافقین به اختلافات دامن میزدند و تلاش داشتند که این تقابل را به وجود بیاورند ولی رویکرد شهید بهشتی اینگونه نبود. شهید بهشتی به منافقین میگفت با هم بحث و مناظره کنیم و دست از برخوردهای فیزیکی و امنیتی برداریم. شهید بهشتی و اعضای حزب تلاش داشتند تا فضای سیاسی جامعه، فضای بازی باشد. شاید به این دلیل که حزب از قدرت زیادی برخوردار بود و اینها نمیتونستند رقابت بکنند بنابراین برای ایجاد دو قطبی تلاش کردند.
رویکرد امام خمینی(ره) در این اختلافات چه بود؟
وقتی اختلافات شدت پیدا کرده بود، امام خمینی (ره) هیئتی را انتخاب کردند که آن هیئت اختلافات را بررسی و با حکمیت، اختلافات برطرف کنند. امام (ره) نهایت تلاش را بر این داشتند که اختلافات برچیده شده و از بنیصدر حتی استفاده شود ولی آنها حاضر نبودند که اختلافات را با مناظره و گفت وگو حل کنند.
همان زمانی که هیئت سه نفره حل اختلاف با مسئولیت آقای آیت الله اردبیلی تشکیل شده بود، من از طرف حضرت امام دزفول بودم. شهید رجایی هم که نخستوزیر بود به دزفول آمد و ما خدمت ایشان بودیم و از کارخانجات هفت تپه نیشکر بازدید کردیم. وقتی که مردم متوجه شدند که آقای رجایی آمده، دست از کار کشیدند و جمع شدند و گفتند آقای رجایی برای آنها صحبت کند. بعد از اینکه مجری خیر مقدم گفت و از شهید رجایی برای سخنرانی دعوت کرد، شهید رجایی گفت نه به هیچ وجه صحبت نمی کنم.هرچه ما گفتیم چند هزار نفر جمع شدهاند و علاقه دارند صحبتهای شما را بشنوند، شهید رجایی گفت که امام فرموده سکوت کنید تا این هیئت بررسی کنند و نظر بدهند و من خوف این را دارم که همین تشکر و همین چند جمله، برخلاف نظر امام (ره) باشد. آقای غرضی که استاندار بود هرچه تمنا کرد، آقای رجایی صحبت نکرد و از من تقاضا کردند و من صحبت کردم.
اعضای حزب کاملا رعایت میکردند که اختلافات بیشتر نشود. امام هم وجهه بیطرفی و رهبری خودش را حفظ کرده بود که این نیروها را حفظ کند ولی آنها چون میدان را از دست میدادند به اختلافات دامن میزدند.
ریشه اختلافات حزب جمهوری با بنیصدر چه بود؟
من با آقای بنیصدر قبل از دوره ریاستجمهوریاش آشنا شدم. در روزنامه انقلاب اسلامی یک جلسه داشتیم و چند ساعت با هم بودیم و صحبت کردیم و من احساس کردم که بنیصدر خمیر مایه انقلابی ندارد. او با یک تفکر و یک شاکله شخصیتی و فکری وارد شده و انتظارات و توقعاتی داشت. او آقای رجایی را بیسواد معرفی میکرد و خودش را متخصص و همه چی تمام میدانست و خودش را با آقای بهشتی، آقای خامنهای و آقای هاشمی رقیب میدانست و انتظار داشت که حالا که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است، بعد از امام خمینی(ره)، جامعه بپذیرد که حرف او حاکم باشد در حالی که جامعه چنین پذیرشی نداشت. مردم شهید بهشتی، آقای خامنهای و هاشمی را میشناختند و در جریان انقلاب با این افراد آشنا شده بودند. مردم آنها را در درگیریها، سختیها، زندان و تبعید شناخته بودند. ولی آقای بنی صدر نمیتوانست این مساله را تحمل کند و لذا با آنها رقابت میکرد و انتظار داشت که همه آنها مطیع فرمان او باشند ولی این را جامعه نمیپذیرفت. خودش هم همانطور که عرض کردم شاکله انقلابی نداشت.
بنیصدر خودش را با آقای بهشتی، آقای خامنهای و آقای هاشمی رقیب میدانست و انتظار داشت که بعد از امام خمینی(ره)، جامعه بپذیرد که حرف او حاکم باشد
من قبل از جنگ با بنی صدر در پایگاه وحدتی دزفول برخورد داشته و صحبت داشتیم. بعد از آغاز جنگ صحبتها و بحثها داشتیم. چند بار من خدمت آیت الله منتظری رسیدم و از وی شکایت کردم. یکبار هم خدمت امام رسیدم و از او شکایت کردم که در جنگ نقش چندانی نداشته و نیروهای انقلابی را آزار میدهد. نیروهای انقلابی دزفول و اندیشمک و آن منطقه دائما شکایت میکردند که بنیصدر با ما برخورد بد میکند و معلوم نیست اصلا نقشهاش چه باشد. به هر حال من یادم است که آخرین باری که خدمت حضرت امام گزارش دادم، ایشان دقیقاً حرفهای من را گوش داد و فرمود که نگران نباشید، انشاالله قضایا حل میشود.
آیا میتوان گفت اقدام مسلحانه منافقین موجب شد که فضای سیاسی بازی که در ابتدای انقلاب وجود داشت، محدود شود؟
منافقین هم جزئی از نیروهای انقلاب بودند ولی بعد از انقلاب فزون طلب شدند و انتظار داشتند که چون در انقلاب نقشی داشتند، پستهای کلیدی بدست آورند در حالی که هم امام (ره) آنها را آزموده بود و هم مردم و احساس میکردند که این جریان قابل اعتماد نیستند. آنها تا یک مرحلهای با نیروهای انقلاب بودند ولی حرکتهایی انجام دادند که نشان می داد در حال ایجاد انشقاق هستند.
یک دلیل هم درباره فضای سیاسی کشور به خود مسئولین مربوط میشد. سعه صدر و تحمل امام (ره) خیلی بالا بود ولی بعدها محدودنگری و مرزبندی نامناسب شکل گرفت و عدم تحمل یکدیگر موجب شد فضا بسته شود و آن آزادی که در زمان شهید بهشتی بود و مناظرات ایشان با سایر گروهها وجود داشت، دیگر تحمل نشد. اکنون هم جای امثال شهید بهشتی که نظر مخالف را تحمل کند، خالی است.
چه عواملی موجب شد که حزب جمهوری اسلامی پس از انفجار دفتر این حزب و شهادت دبیرکل و حدود ۷۰ نفر از اعضای خود، بتواند به فعالیت سیاسی اش ادامه دهد؟
هسته اولیه حزب قبل از انقلاب بین مردم بودند و مردم به آنها اعتقاد داشتند. این افراد هم امام (ره) را قبول داشتند و حزب تسلیم اوامر ایشان بود. شخصیتهایی که در حزب بودند و مرکزیت را تشکیل میدادند، شخصیتهای بی نظیری بودند. شهید بهشتی، آیت الله خامنهای، هاشمی و اردبیلی چهرههای فوق العاده قدرتمند بودند و آنها یک جایگاه ممتازی را به خودشان اختصاص داده بودند. اینها همه در حزب جمع شده بودند و حزب جایگاه ویژه و بیبدیلی را به خود اختصاص داد.
با وجود آنکه حزب جمهوری اسلامی قویترین حزب کشور در دهه اول انقلاب بود، ولی دچار انحلال شد. چه وقایعی موجب شد که حزب جمهوری اسلامی به سمت انحلال برود؟
در شورای مرکزی حزب تلاش شده بود که سلایق مختلف جمع شوند. نیروهایی در شورای مرکزی بودند چند طیف بودند. یک طیف کاملا انقلابی و خط امامی بودند. نیروهای دیگر به هر حال تا حدی روشنفکر بودند. نیروهایی هم از تشکلهای موسوم به خط بازار یا به قول امروز اصولگرا بودند. حتی نیروهایی هم بودند که سابقه حضور موثر در انجمن حجتیه داشتند. شهید بهشتی با قدرتی که داشت، همه این طیفها را با هم هماهنگ کرده بود و از همه استفاده میکرد و به همه میدان میداد. همه هم او را قبول داشتند.
در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی حتی نیروهایی هم بودند که سابقه حضور موثر در انجمن حجتیه داشتندبعد از قضیه انفجار دفتر حزب، تعدادی از این نیروها از دور خارج شده بودند ولی تعدادی همچنان حضور داشتند. آیت الله خامنهای که دبیرکلی حزب رو پذیرفتند، مقبولیت خوبی بین نیروها داشتند ولی به تدریج اختلافات خود را نشان میداد.
از سویی در حزب چند تا جبهه بوجود آمده بود. یک جبهه، جبهه مهندس موسوی و همفکران ایشان بود که دیدگاه انقلابی و بازی داشتند. یک جبهه جبهه آقای عسکراولادی و بادامچیان بودند. یک جبهه هم بینابین بود. مرحوم آقای هاشمی هم تلاش میکرد که طرفین رو حفظ کرده و تعادلی ایجاد کند تا این اختلافات شدت پیدا نکند.
یک خبری را از بعضی از بچههای ردههای متوسط حزب بعد از قضیه هفت تیر برای من نقل کردند که من فرصت نکردم تحقیق کنم و ببینم کسی دیگه هم آن خبر میدهد یا نه. به من گفتند شهید بهشتی قبل از فاجعه هفته تیر در یکی از جلسات حوزههای حزبی، اسم چند نفر را مطرح کرده و گفته بود با بودن این چند نفر آینده حزب، آینده خوبی نخواهد بود و اگر خدا به توفیق بدهد، من تلاش میکنم آنها را از حزب جدا کنم که حزب بتواند سالم بماند که اجازه بدهید من اسم آنها را نبرم. ولی خب شهید بهشتی شهید شد و آنها در حزب ماندند.
آقای بهشتی تا زمانی که بود فکر و اندیشه او، تشرهای او و محبتهای او حزب رو سرپا نگه میداشت بعد از او دیگر کسی نبود که بتواند جای او را پر بکند. آقایانی هم که در ردههای بالای حزب بودند، مسئولیت دولتی داشتند. مدتی هم از من خواستند که جلسات اخلاق سیاسی را در حزب برگزار کنم و همه موظف باشند که شرکت کنند. ما چندین ماه این کار را انجام دادیم ولی ما کجا و شهید بهشتی کجا.
در ادامه آن حضراتی که نقل شد که شهید بهشتی نسبت به آنها احساس خطر میکرد، همه کاره حزب شدند و در سراسر کشور نیروهای خودشان را داشتند. من که در جلسات شورای مرکزی و کمیتههای حزب شرکت میکردم، شاهد بودم که حزب در مسیری غیر از آن مسیری که موسسین اش و بزرگان تعیین کرده بودند، حرکت میکند.
آن حضراتی که شهید بهشتی نسبت به آنها احساس خطر میکرد، همه کاره حزب شدند و در سراسر کشور نیروهای خودشان را داشتند
انتخابات دوره دوم مجلس نزدیک بود و ستاد برگزاری انتخابات حزب تشکیل شد. در این ستاد آقای مهندس موسوی، آقای آقازاده و احتمالاً آقای محمدرضا بهشتی و حقیر مثلا از یک جریان بودیم. از آن طرف آقای جاسبی، آقای بادامچیان، آقای باهنر و دری نجف آبادی هم از طیف دیگری بودند. آقای جاسبی هم که منشی جلسه بود. طبیعتاً آقای مهندس موسوی که فرصت نمیکرد در جلسات شرکت کند. آقای آقازاده هم خیلی کم در جلسات شرکت میکرد. آقای محمدرضا بهشتی هم ظاهرا خیلی کم حضور داشت و از این طیف فقط من حضور داشتم ولی کارها به دست آن آقایان بود. مثلا تشکیلات استانها در اختیار آقای بادامچیان بود. قرار بود که آن ستاد برای سراسر کشور کاندیدا انتخاب کرده و به شورای مرکزی معرفی کند.
ما برای تهیه لیست معمولاً بعد از جلسه علنی مجلس به دفتر مرکزی حزب می رفتیم. جلسه شروع میشد و گزارش میدادند مثلا استان اصفهان یا استان فارس این نیروها کاندیدها هستند و مورد تایید هستند. ما فقط در جلسه شرکت می کردیم ولی دوستان ما از طیف مقابل همه چیز در اختیارشان بود یعنی تمام شعب حزب در سراسر کشور با آنها در ارتباط بودند و مهرهچینیها انجام شده بود و آقایان هر جلسه لیست چند استان را میآوردند و میگفتند مثلا در استان اصفهان این ۱۵ نفر کاندیدای حزب هستند. ما هرچه فکر میکردیم دیدیم که هیچ کدام از اینها نمیشناسیم. آنها یک رزومه مختصری از کاندیدا میدادند و از آنها تعریف میکردند. من چند بار اعتراض کردم افرادی را که شما معرفی میکنید را ما نمیشناسیم. گفتند مشکل شماست و بروید آنها را بشناسید. گفتم شما قبلا این افراد را که به ما معرفی نکردید، ما چگونه الان تحقیق کنیم؟ خیلی که ما سماجت میکردیم، میگفتند رای گیری میکنیم. رایگیری که می کردند، همه دستشان را بالا میبردند و دست من پایین بود و تصویب می شد.
ما دیدیم واقعا حزب دارد از آن مسیری که موسسین ترسیم کردهاند کاملا خارج و در حال تبدیل به یک شعبهای از تفکر خاص تبدیل میشود. اینجا من این نکته را یادآوری میکنم که ببینید امام چقدر هوشیار و وقت شناس بود. من کاملا ناامید شدم. همان زمان من یک نامه نوشتم به آقای هاشمی و بیان کردم که وضعیت حزب چگونه است. با آقای هاشمی صحبت کردم که چرا شما ساکت هستید؟
برگردیم به همان جلسه ستاد انتخابات حزب. یک روز ما به جلسه ستاد در دفتر مرکزی حزب رفتیم. معمولا ساعت ۲ بعد از ظهر میرسیدیم و آقای جاسبی رادیو روشن میکرد و میگفت که خلاصه اخبار را گوش بدهیم بعد وارد بحث بشویم. آقای جاسبی که رادیو روشن کرد، گوینده اخبار اعلام کرد که به پیام بسیار مهم رهبر کبیر انقلاب اسلامی در رابطه با انتخابات گوش دهید. گفتیم اول پیام امام را گوش دهیم و بعد وارد دستور جلسه شویم. پیام امام (ره) پخش شد وایشان فرمود که «شنیدهام که برخی از احزاب و گروهها در حال معرفی کاندیدا برای سراسر کشور هستند و یک جانبه عمل میکنند. من رسما اعلام میکنم که هیچ حوزه انتخابیه حق ندارد برای حوزه انتخابیه دیگر کاندید معرفی کند و هر حوزه انتخابیه باید با نخبگان و با شخصیتهای همان حوزه مشورت کرده و کاندیدا معرفی کند.»
ما دیدیم واقعا حزب دارد از آن مسیری که موسسین ترسیم کردهاند کاملا خارج و در حال تبدیل به یک شعبهای از تفکر خاص تبدیل میشود
بعد از پایان قرائت پیام امام(ره)، آقای جاسبی گفت خیلی خب پس وارد دستور بشویم که من دست بلند کردم و گفتم قضیه تمام شد چون امام گفت جایز نیست حوزهای در حوزه دیگر دخالت کند. ما میخواهیم برای سراسر کشور کاندیدا معرفی بکنیم؟ به چه مجوزی؟ این خلاف شرع است، ما مگر امام را قبول نداریم؟ من گفتم به هیچ وجه اجازه نمیدهم این بحث ادامه یابد. این موضوع باید به شورای مرکزی برود تا در آنجا تصمیم گیری شود. فردا در جلسه شورای مرکزی قضیه را مطرح کردیم و شورای مرکزی نظر امام را اعمال کرد و مصوب شد که ستاد انتخابات فقط برای تهران کاندیدا معرفی کند. در واقع اگر امام خمینی (ره) مداخله نکرده بود همان موقع فاتحه حزب خوانده شده یعنی آخر حزب ناپیدا بود.
یعنی امام(ره) از طریق آیت الله هاشمی از مسائل داخلی حزب مطلع شده بودند؟
نمیدانم امام از کجا مطلع شده بود. ولی قبل از صحبتهای من با آقای هاشمی، وی در جریان قضایای حزب بود.
در این مقطع که شما به آن اشاره میکنید، آقای هاشمی رئیس مجلس، آقای خامنه ای رئیسجمهور و آقای موسوی نسخت وزیر هستند؟
بله.
مثال دیگری درباره اختلافات عرض میکنم. من در دور اول مجلس نماینده خوزستان بودم. برای دوره دوم انتخابات، همان آقایان در شورای مرکزی گزارش دادند که جناحهای مختلف در شیراز تماس گرفته و گفتند که من باید کاندیدا شوم. به من گفته شد که وظیفه فلانی متعیّن است و باید به شیراز برود. من خوزستانیها را راضی کردم و به شیراز رفتم و دیدم و چپ و راست همه حامی من هستند.
در دور اول این انتخابات، از بین سه نامزد فقط من رای آوردم چون حداقل نصف بعلاوه یک رای نیاز بود. با این حال شورای نگهبان انتخابات را ابطال کرد. شورای نگهبان دلایلی را که به من برای این کار گفتند را بعدا منکر شدند و ما به امام(ره) شکایت کردیم که چرا انتخابات چند شهر از جمله شیراز ابطال شده است؟ امام (ره) دستور داد که هیئتی مسائل را بررسی کند. با این حال شاخه شیراز حزب جمهوری اسلامی پس از اعتراض من به ابطال انتخابات، علیه من موضع گرفت یعنی کار به اینجا کشید.
شما معتقدید که حزب در حال خروج از مسیر خود بود. چه دلیلی دارید که آن طیف از آن مسیر موسسین حزب خارج شده بودند؟
این مساله یک زمینهای دارد که اشاره میکنم. دو طیف در حزب حضور داشتند. طیف خط امامیها که کاملا مطیع امام بودند. یک طیفی هم بودند که در برابر پیامهای امام بحث میکردند.
امام فرمودند که احمد هیچ کاره بوده و فقط دفتردار است و من خودم تصمیم میگیرم
وقتی آقای هاشمی در مجلس گفت که امام فرموده است که علیه دولت چیزی نگویید و دولت را تضعیف نکنید، آقایی بلند میشود و با صدای بلند گفت که پس از جماران ۲۷۰ پوزبند برای ما بفرستید. بارها آقای هاشمی از امام (ره) مطلبی نقل میکرد ولی آنها سروصدا راه می انداختند. یک طیفی در حال فاصله گرفتن از امام بودند.
ما یک نواری را در جلسه حزب الله مجلس گذاشتیم که امام (ره) گلایه کرده و گفته بودند که یک عدهای راه افتادند و میگویند که خمینی کانالیزه است و احمد (خمینی) است که تصمیمات را میگیرد. بعد امام(ره) فرمودند که اولاً که احمد هیچ کاره بوده و فقط دفتردار است و من خودم تصمیم میگیرم. ثانیاً من میدانم در دل شما چه میگذرد. امام (ره) ادامه میدهد که نگذارید بگویم در دل شما چه میگذرد. اینها داشتند از امام فاصله میگرفتند.
وقتی آقای هاشمی در مجلس گفت که امام فرموده است که علیه دولت چیزی نگویید و دولت را تضعیف نکنید، آقایی بلند میشود و با صدای بلند گفت که پس از جماران ۲۷۰ پوزبند برای ما بفرستید
شما در واقع دارید می گویید که اعضای مؤتلفه در این نوار مورد خطاب امام هستند؟
بله.
آقای هاشمی هم قادر نبود اختلافات را مدیریت کند؟
آقای هاشمی هم بیشتر نقش تعادلبخش را بین این طیفها ایفا میکرد. خاطرهای اینجا نقل کنم. امتیاز روزنامه جمهوری اسلامی متعلق به حزب بود و مدیر مسئول هم آن را آقای خامنهای بر عهده داشت. مسیح مهاجری هم سردبیر بود. اعضای شورای سیاستگذاری هم شامل من، آقای محمدرضا بهشتی، آقای فرشاد مومنی و مهاجری می شد. یک مرتبه یک جریان از حزب حرکت کرده بود این روزنامه را از چنگ این مجموعه در بیاورند و در اختیار خود بگیرند. آقای هاشمی در آن جلسه نبود. در آن جلسه بلافاصله رای گیری کردند که این روزنامه را از مسیح مهاجری بگیرند و این را تصویب کردند. من آن شب در آن جلسه نبودم ولی آقای هاشمی سر میرسد و به شدت مخالفت میکند و میگوید اگر اشکال و انتقادی دارید، بیان کنید. آقای هاشمی سعی میکرد تعادل را حفظ بکند.
دوره دوم مجلس من به شیراز رفته بودم که از دفتر ریاست جمهوری تماس گرفته و گفتند آیت الله خامنهای می گویند هر کجا هستید، سریع خود را به تهران برسانید. من هم سریع خود را به تهران رساندم. ایشان در جلسه گفتند که ما میخواهیم حزب را بازسازی کنیم زیرا امام نسبت به حزب بیاعتماد یا نگران شدند. حالا تردید دارم آن جلسه قبل از آن بود که امام گفته بودند فیتیله حزب را پایین بکشید یا بعد آن.
آقای هاشمی اجازه نداد سردبیری روزنامه جمهوری اسلامی از مسیح مهاجری گرفته شود
ایشان فرمودند که من و آقای هاشمی نشستیم و فکر کردیم که چه کار کنیم که حزب بازسازی شود و ما به این نتیجه رسیدیم که شما میتوانید حزب را اصلاح کنید. ایشان به من گفتند که کنگره برگزار کنید و به صورت دموکراتیک انتخابات برگزار کنید و سعی کنید نظر امام جلب شود. من گفتم این کار مشکلی است ولی آن را انجام میدهم ولی شرطش این است که شما و آقای هاشمی محکم از من حمایت کنید چون ممکن است من به جایی برسم که بخواهم جراحی کنم که حزب اصلاح شود.
ایشان گفتند از این حرف شما تعجب میکنم چون وقتی ما از شما درخواست کردیم که حزب را بازسازی کنید، از شما حمایت هم میکنیم. من هم گفتم چشم. با آقای هاشمی هم مشورت کردم. ما ستادی را از افراد بینابین و متعادل تشکیل دادیم. جلساتی هم با آقای مهندس موسوی و دوستان دیگر داشتیم و با آنها مشورت کردیم. یک جزوه تهیه کردیم و هر چند روز یکبار برای سراسر کشور ارسال می کردیم و یک امیدی در سراسر کشور بین حزبیها بوجود آمده بود. به رغم اینکه جریان راست در حزب مراکز قدرت را گرفته بودند، ولی بدنه حزب اکثراً آنها را نمیپذیرفتند.
خیلی شور و هیجانی ایجاد شده بود و خیلی وقت گذاشتم. در حال نزدیک شدن به زمان برگزاری کنگره بودیم که یک روز آقای بادامچیان تشریف آورد و یک نامه داشت که عضو ستاد شود. یکی دو روز بعد آقای جاسبی با نامه مشابه آمد. من احساس میکردم اینها اگر حضور داشته باشند، حزب اصلاح نمیشود. من مشورت کرده و به این نتیجه رسیدم که استعفا بدهم. به آقای خامنهای و هاشمی نامه نوشتم که من به دلیل علاقهای که به حزب دارم و اعتقادی که به امام دارم، وارد صحنه شدم و کاری خواستم انجام بدهم که ۹۵ درصد احتمال موفقیت داشتم و حتی میخواستم خودم را برای اصلاح حزب قربانی کنم ولی با حضور این افراد، ۹۵ درصد امیدم تبدیل شد به ۵ درصد و لذا من ادامه کار را عاقلانه نمیدانم.
چند ماه از ماجرا گذشت که برخورد امام شروع شد. حالا تردید دارم دستور امام بر اینکه فیتیله حزب را پایین بکشید، بعد از آن ماجرا بود یا نه. ولی انحلال یا تعطیلی حزب بعد از همان ماجرا بود.
فکر میکنید انحلال حزب جمهوری اسلامی برای فعالیت حزبی در کشور مفید بود؟
بله. حزب بخشی از قدرتش را از انقلاب، امام و مردم گرفته بود. وقتی سرنوشت حزب به دست یک مجموعهای که با امام و مردم فاصله دارند، بیفتد، دیگر نمیتواند یک حزب باشد. حزبی مثل جمهوری اسلامی باید فراگیر باشد ولی کارش به آنجا رسیده بود که امام گلایه میکند.
ما وقتی تصویب اساسنامه سپاه را با همه چالش ها تصویب کردیم، خدمت حضرت امام خمینی(ره) رسیدیم. در آن جلسه اعضای کمیسیون دفاعی مجلس از جمله من و حسن روحانی حضور داشتیم. آقای ناطق نوری که البته عضو کمیسیون نبود ولی به ایشان هم گفتیم به جلسه بیایند. آقای اکرمی هم بود. ۱۲ یا ۱۳ نفر بودیم. امام در آن جلسه صحبت های مفصلی کردند در مورد انجمن حجتیه تندترین حرفها و هشدارها را بیان کردند که من یک بار به حاج حسن آقای خمینی گفتم چرا آن سخنرانی امام را پخش نمی کنید؟ امام انجا فرمود این افراد برای انقلاب و کشور خطرناک هستند. یک نفر از آنها میتواند مجلس را خراب کند.
امام(ره) فرمود نیروهای مسلح نباید وارد حزب جمهوری اسلامی شوند چون معلوم نیست آینده این حزب به کجا بیانجامد
امام(ره) همچنین انگشت گذاشت روی مسئله فعالیت حزبی و فرمود نیروهای مسلح، ارتش، سپاه بسیج و نیروی انتظامی حق ندارند وارد دستهبندیها و احزاب بشوند چون منجر به برادرکشی و اختلاف میشود و کشور را به نابودی میکشاند. بعد امام(ره) فرمود حتی نیروهای مسلح نباید وارد حزب جمهوری اسلامی شوند چون معلوم نیست آینده این حزب به کجا بیانجامد و باز هشدار دادند که به هیچ وجه که نیروهای مسلح نباید وارد طیفبندیهای سیاسی و انتخابات بشوند و اسم حزب جمهوری اسلامی را آن موقع آوردند و معلوم بود که امام(ره) احساس خطر کرد که برخی از نیروهای مسلح قصد ورود به احزاب و طیفبندیهای سیاسی دارند.