هر چه بود وضعیت در دوره قاجار این‌گونه بود که «ادوارد پولاک» نوشته است: «پس از کربلا، مشهد زیارتگاهی است که مورد توجه همه شیعیان قرار می‌گیرد» و «ارنست اورسل» نوشته است: «امام رضا (ع) یکی از مقدسان ملی ایرانیان است که مقبره‌اش همه‌ساله از سوی هزاران نفر زیارت می‌شود» و «کلود آنه» فرانسوی در کتاب «اوراق ایرانی» نوشته است: «این امام از بازماندگان واقعی و بر حق پیامبر است که خائنانه در مشهد مسموم و شهید شده و در مسجد این شهر به خواب ابدی فرو رفته است. هر ایرانی واقعی باید مشهدی باشد».

سفر عمومی، سفر خصوصی!

در گذشته که سفر مشهد طولانی بود و خطرها داشت شروع سفر این‌گونه بود: «هر مسافری که قصد سفر به مشهد را می‌کرد جارچی و اهالی محل برای بدرقه‌اش هم‌قدم می‌شدند و برایش آش پشت پا می‌پختند. زمانی هم که از مشهد برمی‌گشت برایش قربانی می‌کردند، ولیمه می‌دادند و عبارت مشهدی را هم پیشوند اسمش می‌کردند».

سفر هم معمولا با کاروان‌های زیارتی و تجارتی انجام می‌شد و این‌گونه بود: «اغلب سفرها به‌صورت گروهی و با سرعت کم به‌همراه کاروان‌های تجارتی یا کاروان‌های مسافرتی که توسط چاروادارها هدایت می‌شد، انجام می‌گرفت. سفر در روز انجام می‌شد و هر روز معمولا یک منزل یا شش فرسخ معادل ۳۶ کیلومتر راه طی می‌شد و شب را در مکانی استراحت می‌کردند و روزهای بعد سفر را به همین ترتیب ادامه می‌دادند تا به مقصد برسند... در این سفرها از کجاوه یا محمل و حیواناتی نظیر شتر، اسب یا الاغ به‌عنوان وسیله‌ حمل‌ونقل استفاده می‌کردند...

سفر دسته‌جمعی مزایای زیادی برای مسافران داشته است، از جمله اینکه در مقابل دزدها و راهزن‌ها بهتر می‌توانستند از خود دفاع کنند، در مشکلات می‌توانستند به هم کمک کنند، در بیماری‌ها مراقب هم بودند، در تهیه‌ خوراک به هم کمک می‌کردند و هزینه‌های سفر را بین خود تقسیم می‌کردند. در طول سفر نیز دوست و مونس هم بودند... عده‌ای اسب و الاغ و قاطر خودشان را داشتند، برخی از مسافران آن‌ها را اجاره می‌کردند یا قافله‌دار در اختیار آن‌ها می‌گذاشت و عده‌ دیگر با کجاوه و تخت روان همراه قافله می‌شدند. این قافله‌ها را قافله‌داری به نام حمله‌دار، هدایت و سرپرستی می‌کرد. برخی از مسافران بدون زاد و توشه سفر می‌کردند و تنها لنگی به‌ همراه داشتند که یا زیرشان می‌انداختند یا به‌عنوان بالاپوش از آن استفاده می‌کردند. سایر اعضای کاروان به این همسفران کمک می‌کردند...

در موقع حرکت که معمولا ساعت سه یا چهار صبح بوده قاطرها و شترها را بار می‌کردند. از صدای زنگوله‌ حیوانات، مسافران هم بیدار می‌شدند و خود را برای رفتن آماده می‌کردند».

روش دیگر سفر این بود که زائران خودشان می‌رفتند و سفرشان عمومی نبود و خصوصی بود و این‌گونه بود: «یک خانواده یا چند نفر، بعد از اینکه اسب و اثاث مختصری تهیه می‌کردند با یک چاروادار قرارداد می‌بستند تا آن‌ها را هدایت کند. در واقع کاروان‌هایی خصوصی تشکیل می‌دادند و سفرشان آزادانه‌تر و بی‌قید و شرط بود. یکی از مزیت‌های این نوع از سفر آزادی عمل از نظر زمان حرکت، سرعت حرکت، انتخاب مسیر و مقدار راهی بود که گروه باید در یک روز طی می‌کرد».

زیارت ناصرالدین و شعر زیبایش

از سفر خراسان در ایام قدیم سفرنامه‌هایی نیز مانده است که اهل ذوق نوشته‌اند و از همه جالب‌تر سفرنامه ناصرالدین قاجار است و تشبیه زیبایی که از حرم دارد. این هم بخشی از سفرنامه ناصرالدین از زیارت حرم رضوی که خودش شرح حال است از ایران دوران قاجار و وضعیت حرم رضوی: «سوار کالسکه شده راندیم رو به شهر. یک فرسنگ و نیم راه بود الی شهر، نیم فرسنگ هم الی حرم مبارک. دو فرسنگ راه می‌شد... راندیم به باغات رسیدیم. به کاروان‌سرای باباقدرت رسیدیم.

جمعیت پیشوازی از هرجور خیلی بود. مردم مشهد هزار جور بودند، از هر طایفه. خلاصه نزدیک شهر سوار اسب شده، با سپه‌سالار صحبت‌کنان می‌راندیم. از دروازه پایین خیابان وارد شدیم... خیلی راه راست راندیم تا رسیدیم دم بست، آن‌جا پیاده شده، علم‌های حضرت را آوردند بوسیدم. زیر نقاره‌خانه حضرت که بسیار مرتفع و بنای عالی است، جقّه را برداشته، کلاه متعارفی سر گذاشته داخل صحن شدیم؛ یعنی داخل بهشت شدیم. از آن‌جا اطاق به اطاق، صحن به صحن، تا وارد ضریح مبارکه شدیم. همه نوکرها بودند. حالتی دست داد که به وصف نمی‌آید. ان‌شاءالله نصیب همه مسلمین...

بعد از زیارت رفتم مسجد گوهرشاد و غیره را تماشا کرده، در سر قبر نایب‌السلطنه مرحوم فاتحه خوانده، برگشتیم از صحن بیرون رفته، از بالاخیابان سوار اسب شده راندیم برای ارک. خیلی راه، به قدر نصف فرسنگ راه بود. نوکرها پیاده آمدند، از باغات خوب گذشتم، عمارات عالیه و غیره، تا رسیدیم به ارک. حوض‌خانه سرپوشیده خوبی داشت. رفع گرما و خستگی را کرده آسوده شدیم. میوه آلوچه خوردیم.

طرفین خیابان‌های شهر دکاکین و خانه و باغ است و نهر بزرگی از وسط می‌گذرد. آب زیاد دارد».

مشهور است که یک‌بار هم ناصرالدین بنا به نذری که برای شفا از بیماری داشت به زیارت حرم رضوی رفت و آنجا ۱۵ روز کفشداری کرد و چون طبع شعر داشت یک شعر بسیار زیبا هم سرود که بالای کفش‌کن حرم مطهر کتیبه شد:

کجا هوای شهنشاهی زمین دارم
که کفشداری سلطان هشتمین دارم

سزد که فخر کنم بر شهان به روز جزا
به کفشداری سلطان دین امام  رضا (ع)