تيم مذاكرهكننده امريكا تحت تاثير لابي يهود و نئوكانها و با تاكيد بر غنيسازي صفردرصدي مذاكرات را به بن بست ميرسانند
دور پنجم رايزنيهاي غيرمستقيم ميان ايران و امريكا سرانجام پس از دو هفته تأخير، به ميزباني رم و با ميانجيگري مسقط برگزار شد. گروهي از ناظران با ارزيابي اين دور از مذاكرات، معتقدند كه با توجه به تأكيد هر دو طرف بر مواضع خود، نتايج آن همچنان در هالهاي از ابهام قرار دارد؛ مواضعي ادعايي كه واشنگتن، با تأكيد بيسابقه بر پذيرش غنيسازي صفر درصدي توسط ايران، به شكلي متناقض و متفاوت در فاصله راند چهارم و پنجم، رسانهاي شده بود. اين در حالي است كه عباس عراقچي، رييس دستگاه ديپلماسي كشورمان، ساعاتي پيش از آغاز دور تازه رايزنيها تأكيد كرد كه چه با توافق و چه بدون توافق، غنيسازي در خاك ايران ادامه خواهد داشت؛ موضعي كه تهران از ابتداي مذاكرات روي آن تأكيد داشته و جزو خطوط قرمز ايران محسوب ميشود. با اين همه، وزير امور خارجه كشورمان پس از پايان گفتوگوهاي غيرمستقيم، در رم نيز ضمن اشاره به پيچيدهتر و حرفهايتر شدن اين راند از مذاكرات، خاطرنشان كرد كه ميانجيگر عماني راهكارهايي براي تقويت مسير ديپلماسي ارايه داده است. به گفته عراقچي اين پيشنهادها قرار است در پايتختهاي دو كشور بررسي و در دور بعدي مذاكرات مورد بحث قرار گيرد. هرچند به گفته اسماعيل بقايي، سخنگوي دستگاه ديپلماسي، هنوز زمان و مكان مشخصي براي دور بعدي تعيين نشده و اين موضوع بر عهده ميانجيگر عماني است. گمانهزنيها درباره جزييات دور پنجم رايزنيها در شرايطي به اوج خود رسيد كه همزمان نشريه والاستريت ژورنال طي گزارشي ادعايي گفتوگوهاي رم و تلاش براي رسيدن به يك تفاهم سياسي كلي، آن هم پيش از ورود به جزييات فني توافق نهايي را روندي شبيه به توافق موقت ۲۰۱۳ پيش از برجام قلمداد كرد. به ادعاي اين نشريه اين روند تا حدي مشابه روندي است كه پيش از برجام در سال ۲۰۱۳ طي شد كه در چارچوبش توافق نهايي تعريف گرديد. به ادعاي اين نشريه اما فرآيند طي شده براي تحقق برجام ۱۸ ماه طول كشيد اما حالا به نظر ميرسد تضميني در باب تحقق توافق نهايي در دست نيست.به ادعاي اين نشريه اين روند ميتواند براي ايران زمانبر اما در عين حال فرصتساز باشد و همزمان رسيدن به يك توافق كلي در دولت ترامپ را عليرغم تحركات اسراييل ممكن كند. با اين همه گروهي ديگر مدعياند تأكيدات مداخلهجويانه واشنگتن بر برچيدن غنيسازي ايران ناشي از نفوذ لابيهاي يهود در ايالات متحده است و همين گزاره ميتواند زمينه را براي كمرنگ شدن ديپلماسي هموار سازد. در همين راستا رسانههاي غربي مدعي شدند تحركات راست افراطي كابينه نتانياهو كه با نئوكانهاي حلقه نزديك به دولت ترامپ همصدا شدهاند، روند مذاكرات را پرتنش كرده است. گفته ميشود كه پيش از راند پنجم، دو مقام ارشد امنيتي اسراييل به رم آمدند تا با استيو ويتكاف، رييس هيات مذاكرهكننده ايراني، ديدار داشته باشند؛ هرچند جزييات اين ديدار رسانهاي نشده است. حال با لحاظ كردن متغيرهايي فوق، يعني تاكيد هيات ايراني و امريكايي بر مواضع و خطوط قرمزشان و همچنين فشار لابي يهودي و ضد ايراني موجب شده تا فرضيههايي درباره آينده رايزنيها و فرآيند ديپلماسي ميان ايران و امريكا مطرح شود؛ فرضيههايي كه نتايج آن نه تنها براي اين دو بازيگر، بلكه در سطحي كلانتر براي منطقه و جهان ميتواند نتايج مثبت يا منفي به دنبال داشته باشد. در همين راستا، روزنامه اعتماد با هدف بررسي چشمانداز رايزنيها و فرضيههايي كه در باب تعامل تهران و واشنگتن مطرح شده، با نادر انتصار، استاد برجسته و بازنشسته دانشگاه آلاباماي جنوبي و مقيم اين ايالت، گفتوگو كرده است. نادر انتصار در گفتوگو با اعتماد ضمن اشاره به زيادهخواهي واشنگتن در مذاكرات با تهران و نقش پررنگ لابي يهود، معتقد است تا زماني كه طرف امريكايي بر خطوط قرمز ايران متمركز باشد، مذاكرات به نتايج قابل قبولي نخواهد رسيد. به باور او، هر راهكاري به جز پذيرش غنيسازي صلحآميز تهران از سوي واشنگتن، نميتواند رايزنيها را به نقطه مطلوب برساند؛ چرا كه منطقي نيست ايران بخواهد با پذيرش از بين رفتن برنامه صلحآميز هستهاياش خود را تسليم خواستههاي زيادهخواهانه امريكا نمايد. مشروح اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
دور پنجم مذاكرات ايران و امريكا، در شرايطي به پايان رسيد كه بنا به گفته ميانجيگر عماني اين دور از رايزنيها بدون نتيجهاي ملموس با كمي پيشرفت به پايان رسيد.حال با توجه به موضعگيريهاي مقامهاي ايراني و امريكايي پيش از گفتوگوها در باب فرآيند غنيسازي در ايران، برآورد و ارزيابي شما از روند ديپلماسي حاكم ميان تهران و واشنگتن چيست؟ بالاخص آنكه اميدها درباب دستيابي به توافق نسبت به ادوار پيشين كمرنگتر شده آيا همچنان ميتوان اميدوار بود دو بازيگر در نشستهاي احتمالي پيش رو به توافق نسبي دست يابند؟
در مراحل ابتدايي مذاكرات، بهويژه در دور اول و دوم، بيشتر بر كليات تمركز شده بود. به همين دليل، انتظار نميرفت در مراحل اوليه، تحول مهمي در سطح جزييات رخ دهد. همين فضاي كليگويي باعث شد خوشبينيهايي از سوي برخي ناظران، بهويژه در داخل ايران، ابراز شود. اما اين خوشبينيها بيش از حد واقعي به نظر ميرسيدند؛ چرا كه وقتي مذاكرات به مسائل اصليتر و جزئيتر رسيد، اين نگاههاي خوشبينانه جاي خود را به نوعي واقعگرايي داد. اكنون نيز در چنين وضعيتي قرار داريم. از سوي ديگر، ايالات متحده راهبرد مشخصي در پيش گرفته كه بخشي از آن به انتقال پيامها از طريق رسانهها مربوط ميشود؛ خواه رسانههاي مكتوب و خواه رسانههاي تصويري. بهطور خاص، بخشي از مواضع امريكا در رسانههايي چون فاكسنيوز كه به جناح راست تعلق دارد بازتاب مييابد. مصاحبه اخير آقاي ويتكاف در همين راستا قابل ارزيابي است. در اين رسانهها بارها تاكيد شده كه ايران بايد به سمت غنيسازي صفردرصد حركت كند، و اين نشان ميدهد كه ايالات متحده دستكم آنگونه كه از ديدگاه من برميآيد هنوز راهبرد مشخص و يكپارچهاي را ارايه نكرده است. بهويژه شخص دونالد ترامپ كه در حال حاضر تحت فشارهاي جدي داخلي قرار دارد، از جمله فشارهايي كه از سوي لابي اسراييل اعمال ميشود؛ لابياي كه نبايد در سياست داخلي ايالات متحده ناديده گرفته شود. اين لابي از طريق كنگره و ساير نهادهاي موثر، نقشي تعيينكننده در شكلدهي به سياست خارجي امريكا دارد. از طرفي ترامپ فردي غيرقابل پيشبيني است و مواضع او بهطور مداوم در حال تغيير است: روزي از عدم تمايل به جنگ سخن ميگويد، روز ديگر تهديد به بمباران ميكند و سپس از تمايل به صلح حرف ميزند. اين بيثباتي در موضعگيريها، به نوعي به سردرگميها در تيم مذاكرهكننده امريكا دامن زده است؛ پديدهاي كه در زمان مذاكرات برجام شاهد آن نبوديم. تيم دولت اوباما در آن بازه زماني، تيمي حرفهاي، منسجم و دقيق بود كه از ابتدا ميدانست چه ميخواهد و هدف مشخصي را دنبال ميكرد. آن تيم با رسانهها نيز برخوردي حسابشده داشت و از اظهارنظرهاي متناقض اجتناب ميكرد. در واقع، روند مذاكرات برجام نمونهاي از يك رويكرد حرفهاي اجرا شده توسط تيمي حرفهاي بود كه در نهايت نيز به دستاوردهايي منتهي شد كه تا حد زيادي منافع موردنظر امريكا را تامين كرد. در مقابل، در دوره ترامپ، نهتنها راهبرد مشخصي وجود ندارد، بلكه حتي نميتوان پيشبيني كرد كه مسير آينده چگونه خواهد بود. اين سردرگمي باعث شده تحليلگران و ناظران نتوانند ارزيابي دقيقي از رفتار آينده رييسجمهوري امريكا ارايه دهند، چرا كه هيچ پيشينه قابل اتكايي براي پيشبيني تصميماتش وجود ندارد. نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد، اظهارات اخير وزير خارجه عمان است. او به صراحت اعلام كرد كه دور پنجم مذاكرات غيرمستقيم ميان ايران و امريكا، دشوارترين دور اين گفتوگوها بوده است. به نظر ميرسد در اين مرحله، امريكا تاكيد بيشتري بر توقف كامل غنيسازي در ايران داشته و در مقابل، ايران نيز موضع خود را با شفافيت و صراحت بيشتري بيان كرده است. اكنون، پس از پايان اين دور از مذاكرات، به باور من روند گفتوگوها در وضعيتي نيمهبنبست قرار گرفته است.
همانگونه كه اشاره كرديد، اصليترين گره مذاكرات يعني موضوع غنيسازي، همچنان لاينحل باقي مانده است؛ ايران با قاطعيت تأكيد كرده كه حتي در صورت پذيرش ايده كنسرسيوم هم همچنان غنيسازي بايد در خاك كشورمان انجام شود. در چنين شرايطي، اول اينكه اين ابتكار عمل اصولا چقدر قابليت اجرايي دارد و آيا طرف امريكايي به شكل جدي آن را مدنظر قرار داده يا صرفا ابزاري براي انحراف از خواستههاي ايران است؟ در صورت نپذيرفته شدن چنين راهكاري توسط تهران، چه ابتكارهاي جايگزيني براي برون رفت از بن بست كنوني در اختيار است؟
به باور من، طرح كنسرسيومي كه اخيرا و احتمالا از سوي برخي كشورهاي عربي پيشنهاد شده توانايي حل بنبست موجود در مذاكرات را ندارد. ايران از اوايل انقلاب تجربهاي تلخ از موضوع كنسرسيوم دارد. هرگاه ايران تقاضاي دريافت حتي مقدار بسيار كمي اورانيوم غنيشده براي مقاصد پژوهشي و دانشگاهي داشته، با آن مخالفت شده است. اگر ايران امروز بپذيرد كه غنيسازي داخلي را برچيند يا آن را به كشور ديگري منتقل كند، تصميمگيري درباره ميزان و هدف غنيسازي اورانيوم چه براي توليد انرژي، چه براي مصارف بهداشتي و كشاورزي را از دست ميدهد و اين به معناي واگذاري حاكميت فناورانه به ديگر بازيگران است. از اين رو، به نظر من طرح كنسرسيوم، در عمل راهحلي براي خروج از بن بست نخواهد بود. حتي اگر روزي قرار باشد چنين كنسرسيومي شكل بگيرد، بايد در كنار غنيسازي داخلي و منطبق با نيازهاي مشخصشده ايران تعريف گردد. در غير اين صورت، اين طرح بهجاي كمك، خود به مانعي در مسير پيشرفت مذاكرات بدل ميشود. آنچه وزير خارجه عمان مطرح كرده يا ساير ابتكارات و پيشنهادات، به نظر من تنها در سطح ايده باقي ماندهاند.
گروهي مدعياند در دوران رياست اوباما نيز تا حصول برجام چنين فرآيندي طي شده، ارزيابي شما در اين باره چيست؟ آيا ميتوان گفت كه چنين چالشهايي بخشي از ماهيت و ذات رايزنيهاي ديپلماتيك است؟
به باور من در شرايط كنوني اگر قرار باشد راهحلي ارايه شود، صرفا ميتوان درباره درصد غنيسازي در ايران بحث كرد همانطور كه در برجام نيز درباره آن رايزنيهايي انجام شده بود. از طرفي اگر تيم ترامپ واقعا به اين نتيجه رسيده باشد كه ايران بايد بهطور كامل غنيسازي را كنار بگذارد، اين مذاكرات به نتيجه نخواهد رسيد. حتي ممكن است طرحهايي مانند كنسرسيوم صرفا براي منحرف كردن مسير مذاكرات از خواستههاي ايران ارايه شده باشند. واقعيت اين است كه تيم فعلي مذاكرهكننده امريكا، بهويژه در دولت ترامپ، فاقد حضور چهرههاي فني برجسته است. تا آنجا كه من اطلاع دارم، نامهايي كه از تيم مذاكرهكننده امريكا مطرح شدهاند، بيشتر چهرههاي حقوقي و سياسي هستند و جاي متخصصان فني در اين تيم خالي است. بدون حضور فعال كارشناسان فني، نميتوان به پيشرفت واقعي در مذاكرات اميدوار بود. در دوره مذاكرات برجام، مسووليت گفتوگوهاي فني با آقاي علياكبر صالحي بود و از طرف امريكا نيز ارنست مونيز، وزير انرژي وقت، شخصا مسووليت مذاكرات فني را بر عهده داشت. در آن بازه زماني مذاكرات فني همزمان با مذاكرات سياسي در سطحي بالا انجام ميشد. اما در پنج دور اخير مذاكرات، چنين روندي مشاهده نشده است. اكنون، بيشتر كارشناسان حاضر در تيم امريكايي فعال در حوزههاي حقوقي و سياسي هستند. رياست تيم مذاكرهكننده امريكا نيز برعهده مايكل آنتون است كه در حال حاضر رييس اداره برنامهريزي وزارت خارجه امريكاست. او از چهرههاي نزديك به جريان نئوكان و از زمان دولت بوش در سياست خارجي حضور داشته است. با چنين تركيبي، من اميد چنداني به اين تيم مذاكرهكننده ندارم. از طرف ايران نيز، چهرههايي در كنار آقاي عراقچي در مذاكرات حضور دارند كه فقط تصاوير آنها را در رسانه مشاهده ميكنيم. اين نشان ميدهد كه مذاكرات هنوز به مراحل نهايي كه نياز به توافقات فني دقيق دارد، نرسيده است. با اين حال، بهنظر من حتي يكدرصد غنيسازي نمادين بايد براي ايران حفظ شود. هرچند آقاي عراقچي گفته چنين چيزي را نميپذيرد، اما اگر امريكا حاضر شود، مثلا با غنيسازي در حد ۳.۶۷ درصد موافقت كند و ايران نيز متعهد شود اورانيوم غنيشده بيش از سقف ۳۰۰ كيلوگرم را به خارج از كشور منتقل كند، اينها گامهايي سمبليك خواهند بود. اگر اين اقدامات انجام شود، غنيسازي در ايران به يك نماد تبديل ميشود. با اين حال، اگر امريكا حاضر نشود چنين امتيازات نماديني را نيز بپذيرد، ما با شرايطي مواجه خواهيم بود كه با ۱۲ شرط مايك پمپئو شباهت زيادي دارد. شرايطي كه در دوره اول دولت ترامپ مطرح شد. شايد عين جملات پمپئو تكرار نشود، اما ماهيت همان خواستههاست. در هر حال به عنوان كسي كه در خارج از ايران زندگي ميكند، نميتوانم بپذيرم كه دولت ايران چنين خواستههايي را بپذيرد، چرا كه در عمل به معناي تسليم كامل در برابر خواستههاي طرف مقابل خواهد بود.
حضور آشكار مقامات ارشد اطلاعاتي و امنيتي اسراييل در رم و ملاقات با رييس هيات امريكايي، پيش از آغاز مذاكرات، نشانهاي روشن از افزايش نقشآفريني تلآويو در فرآيند تصميمسازي واشنگتن تلقي شده است. به نظر شما، اين سطح از دخالت مستقيم، چه پيامدهايي براي مسير مذاكرات دارد؟ آيا ميتوان گفت كه اسراييل عملا در حال ديكته كردن خطوط قرمز جديد به تيم امريكايي است؟ چنانكه پيشتر نيز شاهد تناقضاتي در مواضع امريكايي به واسطه تاثيرگذاري لابي اسراييل و جنگطلبان حلقه اطراف ترامپ بوديم.
اين مساله بسيار مهم است. همانطور كه اشاره كرديد، طبق گزارشهاي معتبر رسانههاي امريكايي، روز جمعه و همزمان با آغاز رايزنيها حدود شش يا هفت نفر از مقامات بلندپايه اسراييلي به رم سفر كردند و با آقاي ويتكاف ديدار داشتند. اينكه هدفشان گنجاندن خط قرمزهاي اسراييل در خواستههاي ويتكاف بوده يا خير، هنوز مشخص نيست. اما آنچه مسلم است، نفوذ روزافزون اسراييل در روند مذاكرات ايران و امريكا طي پنج دور گذشته است. اين موضوع ميتواند تهديد بزرگي براي موفقيت مذاكرات باشد. چون وقتي بازيگري مثل اسراييل وارد فرآيند گفتوگوها ميشود، شانس رسيدن به توافق كاهش مييابد. ما در واقع شاهد گفتوگوهاي غيرمستقيم ايران و امريكا هستيم، اما حضور فعال اسراييل پيچيدگيهاي اين روند را بيشتر كرده است. اگر اين روند ادامه پيدا كند، احتمال شكست مذاكرات بالا خواهد رفت. گروهي معتقدند ترامپ و نتانياهو در موارد مختلف اختلاف نظر دارند. اين موضوع ممكن است در برخي حوزهها صحت داشته باشد، اما درباره پرونده هستهاي ايران چنين اختلافي به چشم نميخورد. روند مذاكرات اخير نشان ميدهد اسراييل در اين حوزه نقش پررنگتري ايفا ميكند، به ويژه با توجه به حضور چهرههاي نئومحافظهكار در تيم ترامپ كه از دوران بوش تاكنون فعال بودهاند.
يكي از نكات برجسته در اين دور از مذاكرات، پيوستن قطر به جمع ميانجيگران بود. مقامهاي قطري بهصراحت اعلام كردهاند كه در تلاشند تنش ميان ايران و امريكا را مهار كنند. ارزيابي شما از نقش و وزن قطر در كنار عمان چيست؟ آيا اين تغيير در معادله ميانجيگري ميتواند به ايجاد روزنهاي در فضاي بسته كنوني كمك كند؟
بهنظر من، كشورهايي مثل قطر و عمان ميتوانند نقش واسطهاي موثري در روند مذاكرات ايفا كنند، اما اين بهمعناي تأثيرگذاري قطعي آنها نيست. نقش اسراييل در اين مذاكرات بسيار پررنگتر و در سطحي بالاتر است؛ در مقايسه، كشورهاي عربي در موقعيتي نيستند كه بتوانند تأثيري مشابه يا همسطح بگذارند. من شخصا اميد چنداني ندارم كه ورود قطر يا ساير كشورهاي عربي به روند مذاكرات بتواند تحول عمدهاي ايجاد كند. اين كشورها دغدغهها و روابط تجاري خاص خود را با ايالات متحده دارند، كه بههيچوجه قابل قياس با نفوذ اسراييل بر سياستهاي امريكا نيست. در مورد ايران هم، اگرچه مواضع اعراب نسبت به دوران برجام تغيير كرده و امروز كمتر تمايلي به بروز درگيري يا جنگ در منطقه دارند، چرا كه چنين تنشي به منافع اقتصادي آنها لطمه ميزند؛ اما اين رويكرد موضوع تازهاي نيست. مثلا در دوران جنگ عراق و امريكا نيز شاهد بوديم كه كشورهاي عربي نگران بودند و حتي تلاشهايي كردند تا از آغاز جنگ جلوگيري كنند، اما در نهايت نتوانستند مانعي ايجاد كنند و عملا به دنبالكنندگان تصميمات واشنگتن تبديل شدند. در سطح فكري، كشورهاي عربي مايل به وقوع جنگ ميان ايران و امريكا نيستند. شايد چند سال پيش تصور وقوع چنين درگيرياي را داشتند، اما امروز اين تمايل در آنها ديده نميشود. با اين حال، اين بدان معنا نيست كه آنها توان جلوگيري از يك درگيري احتمالي را دارند. هدف اصلي پادشاهيها اين است كه منطقه وارد جنگ نشود، اما اينكه دقيقا اين گروه از بازيگران با توسل به چه ابزارهايي ميخواهند به اين هدف برسند، و مهمتر از آن، آيا اصلا ميتوانند جلوي تصميمات سختگيرانه امريكا را بگيرند يا نه، جاي پرسش دارد. بهنظر من، اين تصور كه كشورهاي عربي بتوانند به عنوان وزنهاي موثر در جلوگيري از جنگ احتمالي ايفاي نقش كنند، چندان واقعبينانه نيست.
به گفته آقاي عراقچي به نتيجه رسيدن مذاكرات حداقل در كوتاهمدت با توجه به فراز و نشيبهايي كه وجود دارد محتمل به نظر نميرسد، به باور شما سناريوهاي محتمل در باب مديريت تنشها ميان تهران و واشنگتن شامل چه مواردي خواهد بود؟ در صورت شكست قطعي رايزنيها آيا واشنگتن بار ديگر به فشار حداكثري بازميگردد، يا به گزينه ادعايي نظامي يعني همان گزارهاي كه تلآويو از ابتدا دنبال ميكرد متوسل خواهد شد؟
يكي از سناريوهايي كه به نظرم وجود دارد اين است كه هيچ يك از دو طرف مذاكرات، حتي اگر به بنبست كامل برسند، هرگز بهصورت علني اعلام نخواهند كرد كه رايزنيها شكست خورده و از پشت ميز مذاكره كنار بروند. پس از شكست هم معمولا هر دو طرف ميگويند كه دنبال راهكارهاي ديپلماتيك جديد هستند، ولي در عمل، امريكا ممكن است فشار حداكثري كه در دولت اول ترامپ آغاز شد را همچنان ادامه داده و حتي تشديد كند. در عين حال، ايالات متحده اگر بخواهد از افزايش تنش جلوگيري كند و به رويكرد فشار حداكثري متوسل شود احتمالا راهكاري مشابه آنچه دولت بايدن در دو سال گذشته انجام داده را انتخاب ميكند؛ يعني فروش نفت ايران به چين را تا حدي ناديده ميگيرد، روابط اقتصادي محدود با ايران را تحمل ميكند و گاهي هم موانعي ايجاد ميكند. در نتيجه، وضعيت در حالت «نه جنگ، نه صلح» باقي ميماند و ادامه پيدا ميكند تا ببينيم چه تغيير يا اتفاق جديدي رخ خواهد داد. در مورد گزينه نظامي، به اعتقاد من اين آخرين راهحلي است كه ترامپ ممكن است به آن متوسل شود؛ نه اولين گزينه و نه حتي يكي از گزينههاي مياني. او وقتي به چنين اهرمي متوسل خواهد شد كه مطمئن شود تمام منافع امريكا در خاورميانه به خطر افتاده است. اما ترامپ شخصي است كه نميخواهد جنگي رخ دهد، چون ميداند در چنين رويارويي برندهاي وجود نخواهد داشت. تمام قراردادهاي بزرگ كه هنوز روي كاغذ است و بين امريكا و كشورهاي خليج فارس امضا شده، در صورت جنگ از بين خواهد رفت. بنابراين، احتمال دارد ترامپ تنها وقتي دست به چنين اقدامي بزند كه هيچ راهحل ديگري پيش رويش نباشد. ادعاهايي كه اخيرا درباره آمادگي اسراييل براي حمله به ايران رسانهاي شده هم اغلب تكراري و بدون پشتوانه عملي هستند. اسراييل به تنهايي و بدون اجازه امريكا قادر به چنين حملهاي نيست. در پايان، اگر بخواهم جمعبندي كنم، به نظر من دور پنجم مذاكرات كمترين پيشرفت را نسبت به دورهاي قبلي داشت. دور چهارم تا حدي پيشرفتهايي داشت، اما در دور پنجم، واكنشهاي مقامات دوطرف نشان ميدهد كه عملا پيشرفت چنداني حاصل نشده است و موضوع غنيسازي بهويژه عامل اصلي اين عدم پيشرفت بوده است.